درد من تنهاییم نیست...

درد من این است که. 
هر روز ازخودم میپرسم... مگرخودش مرا انتخاب نکرد......؟؟؟   
من نه مغـــرورم ؛ و نه بی احســاس ... فقط دل خستـه ام !!!

دلـــم می لـــرزد هـــر گــاه صــدای جدیـدی سلام می کــند  

قــلبم می کـــوبد  
نفـــَسم تـــنگ می شود ،
دســـتانم بــه لـــرزه می افــتند ! 
مـــن دیگــر کـــشــش خداحـــافظــی نــدارم .... 
ببــخشید کــه دیــگر جــواب سلامِ کســی را نمی دهـــم ... !!!  
آنچــه مــا آدم هــا را از هم دور می کنــد 
زمان نیست ، زمــانه است  
زودتــر از کفش هایمان دوست عوض می کنیــم!!!

 

یه روزگار بد یه دختر کور بود که پسری رو دوست داشت پسره هم اونو خیلی دوست داشت بعد دختره میگه

 

اگه من بینا بودم اونوقت می فهمیدی که چقدر دوست دارم .بعد ها  یکی پیدا میشه چشماشو می ده به دختره بعد

 

دختره که بینا میشه می بینه دوست پسرش کوره  ترکش می کنه ولی پسره بهش می گه برو ولی خیلی

 

مراقب چشام باش 

 

عاشق

روزي از گورستاني مي گذشتم روي تخته سنگي نوشته يافتم كه نوشته بود: " اگر جواني عاشق شد چه كند؟ " من هم زير آن نوشتم: " صبر " براي بار دوم كه از آنجا گذر كردم زير نوشته ي من كسي نوشته بود: " اگر صبر نداشته باشد چه كند؟ " من هم با بي حوصلگي نوشتم: "مرگ" براي بار سوم كه از آنجا عبور مي كردم انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد اما زير تخته سنگ ، جواني را مرده يافتم

تنهاشدم



اوایل حالش خوب بود ؛ نمیدونم چرا یهو زد به سرش. حالش اصلا طبیعی نبود .همش بهم نگاه میکرد و میخندید. به خودم گفتم : عجب غلطی کردم قبول کردم ها.... اما دیگه برای این حرفا دیر شده بود. باید تا برگشتن اونا از عروسی پیشش میموندم.خوب یه جورائی اونا هم حق داشتن که اونو با خودشون نبرن؛ اگه وسط جشن یهو میزد به سرش و دیوونه میشد ممکن بود همه چیزو به هم بریزه وکلی آبرو ریزی میشد.

ادامه نوشته